فهرست مطالب
شاید بهعنوان یک فارغالتحصیل شیمی، سالها با عشق و تلاش توی آزمایشگاه مشغول بودی و دنبال پاسخ دادن به سؤالهای علمی پیچیده و رمزگشایی از رازهای طبیعت بودی. شاید با خودت فکر کردی که وقتی مدرکت رو گرفتی، بازار کار هم همونقدر علمی و منظمه، ولی خب واقعیت یه چیز دیگه رو نشون میده!
اینجا دیگه فقط دانش علمی مهم نیست؛ بلکه باید یاد بگیری چطور این دانش رو به چیزی تبدیل کنی که به درد بازار بخوره. اینجاست که تفاوت طرز فکر آکادمیک و بیزینسی خودش رو نشون میده. اگه هنوز فکر میکنی دنیا بر اساس قوانین و چهارچوبهای دانشگاهی پیش میره، باید بگم که خیلی زود نیاز داری این دیدگاه رو تغییر بدی.
طرز فکر آکادمیک: وقتی تمرکز روی دانش و ایدهآلهاست.
توی دانشگاه، معمولاً همه چیز حول محور دانش عمیق و تحلیل دقیق میچرخه. هر مسئلهای باید از ریشه بررسی بشه و دنبال بهترین جواب ممکن باشیم. این طرز فکر از همون روز اول دانشگاه توی ذهن ما حک میشه. برای شیمیدانها، این به معنای ساعتها کار توی آزمایشگاه، ثبت دقیق کوچکترین تغییرات و تحلیل دادههای پیچیده با دلیل و سنده.
ویژگیهای اصلی طرز فکر آکادمیک:
- عشق به دانش: شما مسائل رو از پایه بررسی میکنید تا به یک درک کامل برسید.
- تحلیل دقیق: همیشه باید هر مشکلی رو از تمام زوایا بررسی کنیم و به جواب مطمئن برسیم. چنین نگاهی روی کاهش اشتباهات و ریسکها تمرکز داره که میتونه مانعی برای نوآوری و خلاقیت در محیطهای کاری باشه.
- احتیاط در تصمیمگیری: همیشه ترجیح میدید هر حرکتی رو با برنامهریزی دقیق و تأمل زیاد و با در نظر گرفتن تمام جوانب انجام بدید. چنین رویکردی برای کاهش احتمال اشتباهات طراحی شده و همین باعث میشه تصمیمگیری فرآیندی طولانی به حساب بیاد.
- تمرکز بر الگوها و احتمالات: شما تمایل به شناسایی الگوهای تکرارشونده و تحلیل دادهها بر اساس میانگین و احتمالات دارید. مثلا اگه بررسیها نشون بدن که اکثر استارتاپها شکست میخورند، این طرز فکر ممکنه تمایل کمتری به ریسک داشته باشه.
- دوری از تبلیغات شخصی: خودنمایی یا تبلیغ شخصی معمولاً نامناسب تلقی میشه و ارزش کار باید خود به خود و از طریق ارزیابی دیگران مشخص بشه. تو دانشگاه، یاد میگیریم که کار خوب خودش دیده میشه و نیاز به “تبلیغ” نداره.
- ایدهآلگرایی: همیشه به دنبال بهترین و کاملترین راهحل ممکن هستید و در این راه هیچ اشتباهی پذیرفته نیست.
- محدودیت منابع: یاد میگیرید که چطور با کمترین امکانات، بهترین نتیجه رو بگیرید.
- نگاه به نو آوری: نوآوری اغلب به معنای کشف یا توسعه دانش جدیده.
این ویژگیها تو دنیای آکادمیک خیلی خوب و کاربردی هستن، ولی وقتی وارد بازار میشی، متوجه میشی که سرعت، انعطافپذیری و شناخت بازار اهمیت بیشتری دارن.
طرز فکر بیزینسی: وقتی بازار تصمیمگیرنده است.
توی دنیای بیزینس، اصل ماجرا اینه که مشکلات سریع حل بشن، مشتری راضی باشه، و کسبوکار به سوددهی برسه. این یعنی چی؟ یعنی اگه شما بهعنوان یه شیمیست بخوای وارد صنعت بشی ( و روزی تبدیل به مدیر یا کارآفرین بشی)، باید یاد بگیری چطور سریع تصمیم بگیری و به جای اینکه وقت زیادی رو صرف “تحلیل علتها” کنی، مستقیم بری سراغ پیدا کردن “راهحل.” همینطور باید یاد بگیری که راهحلهای عملی ارائه بدی و از نتایج شکستهات برای بهبود کارت استفاده کنی.
ویژگیهای اصلی طرز فکر بیزینسی:
- تصمیمگیری سریع: اگه برای فکر کردن خیلی وقت بذاری ، شاید فرصت رو از دست بدی. کارآفرین ها و مدیرها ترجیح میدن اول اقدام کنند و بعد با استفاده از تجربیات به دست اومده ، مسیر خودشون رو اصلاح کنند. شعار “اول عمل کن، بعد تحلیل کن” بین بیزینسمنها رواج داره.
- تمرکز روی حل مشکلات: مهم نیست چرا یه مشکل به وجود اومده؛ مهم اینه که چطور میتونی سریع حلش کنی. مثلا اگه یه شرکت با مشکل کاهش فروش مواجه بشه، به جای تحلیل های زمان بر دلایل این مشکل، سریعاً راهکارهایی مثل تخفیف، تبلیغات جدید یا تغییر در استراتژی بازاریابی رو ارائه میدی.
- ساختن فرصت: کارآفرین ها ابتدا راهکارهای خودشون رو بدون در نظر گرفتن محدودیتها طراحی میکنند و بعد به دنبال جذب منابع و سرمایه لازم برای عملی کردن ایدههاشون میرن. پس اگه دچار محدودیت در منابع شدی، باید خلاقیت به خرج بدی و خودت منابع رو بسازی!
- قدرت تبلیغ و معرفی خود: تبلیغ و معرفی خود و محصول یک ضرورته. باید بتونی ارزشهای محصول یا خدمت خودت رو به بهترین شکل ممکن و به طور مداوم به دیگران معرفی کنی تا از این طریق مشتری ها به خرید ترغیب بشن.
- عملگرایی: حتی اگه شرایط ایدهآل نباشه، باز هم با امکانات موجود رو به جلو حرکت کن.
- پذیرش شکست و ریسک پذیری: شکست بخشی از فرایند یادگیریه؛ به جای سوگواری برای شکست ها، از اشتباهاتی که منجر به شکست شد درس بگیر. یادت باشه که مشتری امروز تو دیگه معلم، استاد و داور مقاله و پایان نامه نیست که بخواد نمرت رو کم کنه یا کارِت رو رد کنه. بلکه کسی مشتری توئه که به کالا یا خدمت تو نیاز داره.
- نگرش به استثناها: در برابر جمله ی ” اکثر استارتاپها شکست میخورند” روی استثناها تمرکز میکنید و به جای نگرانی از احتمال شکست، تلاش میکنید جزو اون اقلیت موفق باشید.
- نگاه به نو آوری: در دنیای بیزینس، نوآوری باید همراه با ارزش تجاری باشد. خیلی از ایدههای خلاق که در آزمایشگاهها توسعه پیدا میکنند، ممکنه از نظر تجاری قابل پیادهسازی نباشند.
تحلیل روانشناسی گریز دانشجویان و دانش آموختگان علوم پایه (و در اینجا شیمی) از ریسکپذیری
دانشجویان علوم پایه، از جمله شیمیدان ها، معمولاً به دلیل ماهیت سیستم آموزشی ، به سمت دقت و اطمینان از نتایج گرایش دارند. محیط های آکادمیک اغلب به جای تشویق به آزمایش و خطا، موفقیت بیعیب و نقص رو ترویج میکنند. این موضوع باعث شکلگیری نگرش ریسکگریزی و ترس از شکست میشه که نه تنها نوآوری رو محدود میکنه، بلکه فرصتهای یادگیری عمیقتر رو هم از بین میبره.
دلایل روانشناختی گریز از خطا
- کمالگرایی: خیلی از دانشجوهای علوم پایه معتقدند که هر نتیجهای غیر از موفقیت، نشوندهنده ی بیکفایتی اونهاست.
- ترس از قضاوت: فشار اجتماعی از سوی همکلاسیها، استادها و جامعه ی آکادمیک باعث میشه که افراد از اشتباه کردن هراس داشته باشند.
- شرطیسازی محیطی: سیستم آموزشی بیشتر به پاسخهای صحیح امتیاز میده و اهمیت فرآیند آزمون و خطا رو نادیده میگیره.
- عدم مواجهه با شکست: خیلی از دانشجویان علوم پایه به دلیل غرق بودن در محیطهای ساختاریافته، تجربه ی کافی از مدیریت شکست و یادگیری از اون ندارند.
چرا این تفاوتها برای دانش آموخته های شیمی مهمه؟
خب، چرا اصلاً لازمه که این تفاوتها رو بدونیم؟ جواب سادهاس: چون دنیای آکادمیک و بازار کار، دو مسیر کاملاً متفاوت هستند. اگه شما بخوای با همون ذهنیت دانشگاهی وارد بازار بشی، خیلی زود از رقبا عقب میمونی.
فرض کن یه فرمول شیمیایی فوق العاده برای تولید یه محصول جدید پیدا کردی. تو دنیای آکادمیک، احتمالاً باید این فرمول رو بارها و بارها آزمایش کنی تا مطمئن بشی که نتیجه کاملاً درسته. ولی تو دنیای بیزینس، شاید فرصت این همه آزمایش رو نداشته باشی. باید محصول رو به بازار عرضه کنی، بازخورد بگیری و تو مسیر، مشکلاتش رو رفع کنی.
چطور میتونیم این دو طرز فکر رو ترکیب کنیم؟
اینکه طرز فکر آکادمیک و بیزینسی با هم فرق دارن، به این معنی نیست که نمیتونن کنار هم کار کنن. برعکس، اگه بتونی نقاط قوت هر دو رو با هم ترکیب کنی، تبدیل میشی به یه شیمیست کاربلد که هم دانش بالایی داره و هم عملگراست.
- دورههای بیزینسی بگذرون:
از دورههای کوتاهمدت مدیریت و بازاریابی استفاده کن. اگر فرصت حضور در این دوره ها رو نداری سری به سایت متمم بزن. اونجا محل بینش خوبی برای تقویت فهم دنیای کسب و کار بهت میده و به مرور یاد میگیری چطور یه محصول رو به مشتری معرفی کنی یا چطور یه تیم رو مدیریت کنی. - تجربه واقعی کسب کن:
شاید وقتش باشه یه مدت توی یه شرکت در حوزه ی شیمی کار کنی تا ببینی بازار چطور کار میکنه. این تجربهها خیلی ارزشمند هستند. در قدم اول ورودت به بازار کار، بیشتر روی کار آموزی و ارتقای مهارتت تمرکز کن. - با افراد موفق ارتباط بگیر:
سعی کن با مدیرها، کارآفرینها و حتی همکارای باتجربهت ارتباط نزدیک داشته باشی و ازشون یاد بگیری. شرکت در نمایشگاه ها توصیه ای بود که استاد دوران کارشناسی ارشدم بهم کرد و بابت این توصیهاش حسابی بهش مدیونم. - ریسکپذیر باش:
اگه تو آزمایشگاه شیمی ترس از ناموفق بودن سنتز رو نداشتی و هر بار چیز جدیدی یاد گرفتی، حالا هم دلیلی نداره که تو دنیای بیزینس بترسی. بعضی وقتها شکست بهترین معلم توئه. - محصولاتت رو به بازار نزدیک کن:
همیشه این سؤال رو از خودت بپرس: “چطور میتونم از دانش شیمی برای حل یه مشکل واقعی استفاده کنم؟”
نتیجهگیری: آماده تغییر باش
تفاوت بین طرز فکر آکادمیک و بیزینسی، یه چالش بزرگه، ولی اگه این تفاوتها رو درک کنی و قدم به سمت تغییر برداری، میتونی به موفقیتهای بزرگی برسی. دنیای امروز به افرادی نیاز داره که بتونن علم رو به عمل تبدیل کنن و دانششون رو در خدمت جامعه و بازار قرار بدن.
پس همین حالا شروع کن! نگاهت رو تغییر بده، ریسک کن، یاد بگیر و با شیمی، دنیای خودت رو بساز!
نظرات کاربران